اختصاصی پایگاه خبری فضای نو : رسانه تخصصی طراحی داخلی

پرونده ویژه : معرفی بناهای تأثیرگذار معماری معاصر ایران از ۱۳۵۰ تا ۱۴۰۰

دبیران پرونده :  مرتضی نیک فطرت و حسام عشقی صنعتی


مدرسه‌ی ابتدایی گروه ۲ موسسه خیریه فرهنگی-آموزشی نور مبین، سمنان؛

 اثر دفتر تجربه بنیادین معماری: انسیه خمسه، آرش نصیری

به انتخاب  و معرفی حمید ترابی و نیما حقوقی‌نیا

چگونه می‌توانیم از ایده‌ی سنتیِ مدرسه عبور کنیم؟ به نظر می‌رسد طراحیِ مدرسه‌ی ابتدایی گروه ۲ موسسه خیریه فرهنگی-آموزشی نور مبین در سمنان با این پرسش شروع شده است. در واقع تجسمِ کالبد فیزیکی ایده‌ی مدرسه تقریبا برای همه‌ی مردم شهری ایران شبیه به هم است: دو فضای پُر و خالی که به صورت خَطی در کنار هم قرار گرفته و هرچقدر توده‌ی فیزیکی برای فعالیت آموزشی سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی‌ شده، آن فضای خالی بی هیچ ایده‌ای تبدیل به یک حیاط می‌شود. حیاطی که اگر تبدیل به یک نامکان نشود که می‌خواهیم تنها از آن عبور کنیم تا به کلاس درس برسیم و یا به عکس از آن رهایی پیدا کنیم؛ در بهترین حالت یا زنگ‌های صبحگاهی و تفریح استفاده دارد و یا با قرار دادن تجهیزاتی ورزشی همچون دروازه‌های فوتبال و بسکتبال تبدیل به یک شِبه‌زمینِ ورزشی می‌شود، آن هم گاهاً با مقیاسی عجیب و غریب. حال اینجا پرسش مهم‌تری شکل می‌گیرد: آیا مدرسه‌ها نیازمند حیاط هستند یا فضای بازِ طراحی‌شده؟

مدرسه‌ی نور مبین بر زمینی مسطح و با حداقل توپوگرافی در بسطام واقع شده؛ در دشتی منتهی به دامنه‌ی جنوبی البرز و مستقر بر مرز دشت کویر. میراث‌دارِ توامانِ معماریِ کویری و اقلیم معتدل. معماری تلاش کرده تا آگاهانه و به دور از هر گونه تنش بر این بستر منطبق شود. بر اساس دیاگرام‌‌های طراحی شاهد این هستیم که توده‌های عملکردی به ریزفضاهای خلاقِ پراکنده بدل‌شده‌اند. فارغ از رویکرد پست‌مدرنیستی که روایت‌های واحد را چند پاره می‌کند، می‌توان ریشه‌های این ساختار چیدمانی از فضا و توده را در الگوی تمرکز و پراکندگیِ جمیعت در عرصه‌ی کویری ایران جست و به نظر تمثیلی است از زیستِ آدم‌ها در این سرزمین. آشنایی ژنتیکی-فرهنگی با این پراکندگی موجب همزادپنداری کاربر و معماری می‌شود و آن زمان که بنا از برخاستن و قیام در برابر طبیعتِ پیرامونش کناره می‌گیرد و با تعدیلِ ارتفاع مکعب‌های آجری به کرنش با محیطِ پیرامونش می‌پردازد، معماری و کاربر بیش از پیش در هم تنیده می‌شوند. از سوی دیگر جدال میان توده‌های ساختمانی و فضاهای خالی در این مدرسه بدل به شکل‌گیریِ یک هارمونی و تشکیل یک پدیده‌ی واحد می‌شود. این پیوستگی و یکپارچگیِ کلیتِ معماری با زمینه موجب تغییر در یک مفهوم هم می‌شود؛ بدل شدن حصار به حریم و مرزی انتزاعی ایده‌ای است ضد سیستم که مدرسه را با محیط پیرامونش پیوند می‌دهد و دانش‌آموزان را از تحدید ذهن، زیر بار فشار روانیِ ساختار مدرسه-زندان می‌رهاند.

فضاهای خالی در این مجموعه از فضای سرگرمی و تفریح گرفته تا کلاس‌های درس روباز، فضاهای خلاقه‌ای هستند که این قابلیت را به کاربر و به طور خاص در اینجا بچه‌ها می‌دهند تا قابلیت‌های متفاوتی از آن‌ها بیرون بکشند. ­در حالی که معمار طبق دیاگرام‌های خود می‌توانسته سایت را از جهت طولی به دو قسمت فضای پُر و خالی تقسیم کند تا فضای خالیِ شکل‌گرفته یک دست‌تر باشد؛ اما تصمیم گرفته تا با پخش کردنِ این توده‌های فضاییِ پُر در سایت، به فضاهای چندعملکردیِ دموکراتیکی دست پیدا کند که نه فقط یک حیاط مدرسه که چیزی فراتر از آن باشد. این فضاهای خالی به جهت شکل‌های متفاوتی که دارند خوانش‌ها و کاربرد‌های متعدد و متنوعی به خود می‌گیرند؛ حتی فضاهای کوچک‌تر و یا باریک‌ترِ بین ساختمان‌ها نیز به سانِ یک مازِ جذاب برای بچه‌ها می‌ماند که می‌توانند ساعت‌ها در آن مشغول شوند. این دیالکتیک فضای پر و خالی را می‌توان به هماهنگی و تناسب بین دو الزام فضای آموزشی یعنی تحصیل و تفریح تعبیر کرد، به این معنا که در این مدرسه یک نونهال به همان اندازه که یک دانش‌آموز است با ویژگی‌های خاص خود، به همان اندازه نیز کودکی‌ست که اجازه دارد بچگی کند. تفریح و تحصیل در اینجا دو سر متضاد و خسته‌کننده‌ی مدرسه‌های معمول نیستند بلکه رابطه‌ای رفت و برگشتی دارند که معماری پیونددهنده‌ی این دو است. در واقع بچه‌ها اگر در کلاس‌های درس باشند به نوعی در حریم فضاهای تفریحشان هستند  و اگر در این فضاهای باز حضور داشته باشند این ساختمان‌های استوار آموزشی هستند که آن‌ها را در بر گرفته‌اند و از آن‌ها حراست می‌کنند. در این مدرسه تحصیل بزرگتر از تفریح نیست و معمار بر این نکته تاکید کرده که دانش‌آموز و نونهال برابرند و باید به هر دو به یک اندازه احترام گذاشت.