بازنشر از روزنامه گیلان امروز
از معرفی شما شروع کنیم تا مخاطبهای ما آشنا شوند.
مهشید معتمد، فارغالتحصیل دکتری معماری از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
برنده جایزه نخست و تقدیر ويژه نقد معماری از دوسالانه معماری و شهرسازی در سال ۱۳۹۷
مترجم کتابهای رخدادهای معماری (نشر کسری، ۱۳۹۶) و مظنونین همیشگی (به همراه علی شامس، نشر فکر نو، ۱۳۹۹)
عضو هیئت تحریریه مجلات تخصصی معماری و همکاری با نشریات عمومی؛ سردبیر میهمان فصلنامه هنر و معماری (ویژهنامه معماری معاصر شیراز، پاییز ۱۳۹۸)
مدیریت استودیو پژوهشی رهیافت-شیراز (از ۱۳۹۷)؛ طراحی زورخانه بینالمللی پارس شیراز (۱۳۹۸)؛ حضور در فهرست نهایی طرحهای برگزیده، مسابقه پل زندگی شیراز (۱۳۹۹)
با توجه به فعالیت شما در شیراز، لزوم فعالیتهای حرفه معماری و شهرسازی در شهرهایی به جز تهران چقدر ضروری است؟
البته معماران سالها پیش از شکلگیری تهران، در شهرهای دیگر مثل شیراز و اصفهان کار میکردند؛ در دوران مدرن ایران نیز توسعهی شهرها تقریباً همپای تهران پیش رفته است. اما در دههی اخیر، انباشت سرمایه در تهران و مشهد گوی رقابت را از شهرهای دیگر ربوده است. پس شاید بهتر است بصورتی کلیتر این موضوع را مطرح کنیم: معماران در کجای معادلهی ساختوساز در ایران قرار دارند؟ وضعیت شاغلان رشتهی معماری در کشور ما از تعادل عرضه و تقاضا خارج شده است؛ ما باید واقعبینانه این مسئله را بپذیریم که صنعت ساختوساز در دست معماران تحصیلکرده قرار ندارد و تعداد افراد دانشگاه رفته بسیار بیشتر از تعداد معماران مورد نیاز در این بازار است. قوانین نظام مهندسی و شهرداری اجازه میدهند تا فعالان عرصهی ساختمان بدون حضور معماران، پروژههای خود را پیش ببرند. و البته که این امر در شهرهای کوچکتر شدت بیشتری مییابد: در حیطهی حرفهای، مدیریت کلان شهرهای کوچکتر در اعتماد کردن به جوانان محتاطانه عمل میکنند، معمولاً پروژههای بزرگمقیاس به دفاتر غیربومی و تهرانی سپرده میشود، حجم پروژهها و بودجهی آنها نسبت به تهران کمتر و روال ساخت کندتری دارد، و اعمال نظرات شخصی راه را برای حضور معماران سختتر نموده است. عدم وجود تناسب صحیح میان سودآوری پروژههای ساختمانی و حقالزحمه خدمات مهندسی بر مهجور ماندن این حوزه دامن زده است. بیایید به این روایت، نگرش جنسیتی هم بیافزاییم تا منظر ما کمی کاملتر شود. اما آیا این وضعیت به معنی عدم ضرورت حضور معماران در شهرهایی به جز تهران است؟
به نظر میرسد معماران نیازمند بازنگری در تعیین محدودیتها و مشخصات حرفهی خود هستند؛ موضوع اول زمینهسازی و ایجاد موقعیت مناسب برای حضور معمار در صنعت ساختمان است. مسئولیت معمار نباید محدود به ارایه نقشه و الزامات قانونی در طراحی باشد، بلکه مدیریت پروژهی ساختمانی به عنوان وظیفهی یک معمار تعریف و حقالزحمه متناسب با آن تنظیم شود. موضوع دیگر انعطافپذیری حرفهی معماری و گستردگی آن است. نگرش کلی به کار در رشتهی معماری محدود به کلیشههای رایج باقی مانده است: یک دفتر طراحی و مراجعانی برای ساخت پروژههای ساختمانی. این در حالی است که سایر صنایع به طور مداوم دچار دگرگونی و ارتقاء خود و هماهنگی با تکنولوژی و نیازهای روز هستند. نیازسنجی و آسیبشناسی وضعیت موجود و پیشنهاد راهکار، امری است که باید در دانشگاه و از طریق تفکر خلاقانه آموخته شود. نباید از اینترنت و امکان دورکاری غافل شویم؛ دوران کرونا به ما یاد داد که میتوانیم بدون حضور فیزیکی همکاریهای قابل توجهی داشته باشیم. در کنار اشاره به وضعیت کاری معماران، باید به میزان تسلط و کارآزمودگی فارغالتحصیلان نیز نظر جدی داشته باشیم. دورههای آموزشی برای پرورش خلاقیت و یادگیری مبانی حوزه شهر و معماری است، اما حلقهی واسط میان دانشگاه و بازار کار، که در چارچوب کارآموزی و آشنا شدن با محیط واقعی ساختوساز است، مفقوده باقی مانده است. لازم است تا با توجه جدی نسبت به صلاحیت معماران، حوزهی مداخلاتی آنان نیز افزایش یابد.
شما فعالیتهای مختلف در حوزههای متفاوت و البته مرتبط معماری، نظیر نقد و پژوهش، آموزش و … انجام میدهید، به نظر میرسد به همبستگی همه این موارد اعتقاد دارید، کمی در این مورد برایمان توضیح دهید.
تفکر سنجشگرایانه و هنرِ تحلیل و ارزشگذاری عناصر فکری، ابزار اصلی برای پرورش خلاقیت در زمینههای مختلف است. فکر میکنم شکل امروزی شهرهای ما نه ناشی از سلیقهی بد مخاطب و نه از بیحوصلگی طراحان است؛ این بسترهای فرانکشتاینی نتیجهی عدم تحلیل درست مسئله و پیدا کردن راهکارهای دم دستی است. آن هم در وضعیتی که جایگاه پژوهش و حوزهی نظری، حتی از نظر معماران، فانتزی است و اثرگذاری آن جدی گرفته نمیشود. گویی فقط از طریق ساختوساز است که میتوان دربارهی معماری اظهار نظر کرد. اما زمانی بدنهی معماری میتواند هویت، ارزش و اصالت پیدا کند که نظام فکری سازندگان، اعم از شهرداری و طراح و پیمانکار، از یک منطق قابل قبول پیروی کند: ذهنی گشوده که در چارچوب نظامهای فکری گوناگون میاندیشد و در صورت نیاز در پیشفرضها و پیامدهای عملی آنها بازنگری میکند و به نحو مؤثری با سایرین داد و ستد فکری دارد. این شیوهی تفکر آموختنی است، و من هم به نوبهی خودم و در مقیاسی کوچک، تلاش میکنم سنجشگرایی را بیاموزم و بیاموزانم. با پژوهش میکوشم روش اصولی را پیدا کنم، با نقد به ارزیابی و سنجش روشهای فکری مختلف بین معماران میپردازم و نتیجهی نهایی را با دانشجویان در میان میگذارم. راهکاری که به نظرم مؤثر اما نیازمند زمان طولانیتری است، و بر روشهای زودبازده ولی فراموششدنی ترجیح میدهم. اگر خواهان تغییر و اصلاح موقعیت حاضر هستیم، باید بپذیریم که مسیر صحیح اما طولانیتر و کُندتر را انتخاب کنیم. حوزههای آموزش، پژوهش و نقد این مسیر سخت و طاقتفرسا، اما با نتایج درخشان هستند.
موضوع پژوهش و نوشتن درباره معماری و شهر چرا و چقدر اهمیت دارد و چطور این حوزه با بقیه حوزهها نظیر آموزش و ساخت مرتبط است.
تجربهی تحصیلی و حرفهای در تهران و شیراز، نکتهای را به من آموخته است: تفاوت بین این دو محیط به تفاوت در تفکر انتقادی بازمیگردد. در تهران تنوع فکری و فرهنگی بین افراد، راه را برای پرسشگری باز کرده و نتیجهی این تعامل، خارج شدن از محیط امن فکری است. اما در شهرهای کوچکتر، با وجود احترام و پذیرش تفاوتها، نگرشهای همسان بیشتر مورد پذیرش قرار میگیرند. به بیان دیگر عناصر اندیشه در محیطهای کوچک اصالت بیشتری دارند و قوام پیدا کردهاند؛ هرچند ممکن است در بخشهایی بازنگری شده باشد، اما برآیند کلی آن اعتبار بخشیدن به دیدگاههای مرسوم است.
در معماری نیز همین اتفاق میافتد: چه در بازار کار و چه در محیط دانشگاهی. پیش از این دانشجویان با مهاجرت به شهرهای دیگر و تحصیل در محیطی متفاوت، این تجربه را پیدا میکردند و استدلالهای خود را بازبینی میکردند. اما با تعدد یافتن دانشگاهها و عدم الزام به جابجایی برای تحصیل، این فرصت را از بسیاری از دانشجویان گرفته است. رخوت فکری و دوری از هر چالشی، آفت امروز در بین معماران ماست. به همین دلایل لزوم فعالیتهای انتقادی در شهرهای کوچکتر اهمیت دوچندان پیدا میکند. نوشتن از معماری و نقد کردن یعنی ایجاد پرسش و انگیزه در ذهن مخاطب (معمار یا غیرمعمار). استمرار پرسشگری منجر به مطالبهگری خواهد شد و مردم را نسبت به محیط زیستشان حساس خواهد کرد. با نوشتن و ترسیم فضای بهتر و نشانه رفتن به ایراد و اشکالات وضع موجود، جرقهی پرسشگری در ذهن مخاطب زده میشود و به مرور فرهنگ مطالبهگری شکل خواهد گرفت. نوشتن از معماری لزوماً به شکلی مستقیم به یک معماری خوب منجر نمیشود، بلکه ابزار فکر کردن را برای طراح پدید میآورد، دیدگاه کارفرما نسبت به معماری را تغییر داده و در نهایت نگرش عمومی نسبت به فرایند، اهمیت و پیامدهای پروژه حساس میکند.
خوشبختانه در این سالهای اخیر، شاهد تلاشهایی در شهرهای مختلف هستیم که توسط نسل جدید حرفهمندان آغاز شده است، به نظر شما چطور این تلاشها میتواند تشکیل یک شبکه گسترده در شهرهای مختلف را ایجاد کند.
با وجود تفاوتهای اقلیمی-فرهنگی-اقتصادی در شهرهای مختلف ایران، برقراری تعامل بین معماران به دلیل مشابهتهای کاری و تبادل تجارب امری مبارک است. همکاری دوستانی که از خطهی شمال ایران، اصفهان، مشهد یا تبریز هستند، منجر به تشکیل جامعه منتقدان و نویسندگان معماری شده است که فارغ از چشمداشتهای اقتصادی، به همافزایی و مشارکت در تولید متون و نقدهای شهر و معماری میپردازند و هرکدام از این همکاران، آموزگار نگرشهای انتقادی در موقعیت خود خواهند بود. گفتوگوهای جمعی و بیان دیدگاهها و محدودیتها، ما را به نظام معماری جامع در کشور آشنا میکند، نه آنکه متمرکز بر تهران یا معمارستارگان شبکههای مجازی باشد. اثرگذاری یک دفتر معماری در شهری کوچک، که فضای زیست شهروندانش را بهبود بخشیده و تجربهی خود را از شیوهی تعامل با ساکنان بیان میکند، بیشتر برای نسل جوان لازم است تا اینکه فقط کانسپتهای یکی دو دفتر مشهور تهرانی را بررسی کنیم یا پروژههای برنده شده در مسابقات را ببینیم. ساخت یک پروژهی اقتصادی و نگرش زیستمحیطی جای یادگیری بیشتری نسبت به فرمهای هالیوودی برای معماران جوانتر دارد. فکر میکنم بهبود کامل شرایط از دل تغییرات کوچک برخواهد آمد.
به نظر شما شبکه شدن این تلاشها و ارتباط در قالب شرکای استراتژیک در شهرهای مختلف چطور به آینده این حرفه کمک خواهد کرد.
اگر جامعهی سنجشگر میخواهیم باید آن را ایجاد کنیم. آموزش و آگاهی راهی برای ساختن یک جامعهی پویا و متفکر است و ما نیازمند آن هستیم که تنوع دیدگاهها و پیشینهها و نیازها و زیستبومها را در نگرش جامع به شهر و معماری لحاظ کنیم. تا امروز تکصدای مرکزی از پایتخت، نظام فعلی ساختمان را پیش برده است؛ امروز ثروتمندان شهرهای غیر از تهران سودای ساختوساز به شیوهی «بالاشهر تهران» و نمای رومی دارند. میدانیم پارادایمهای فکری دربارهی نقد معماری آنقدر متنوع هستند که منتج به یک نتیجهی واحد نمیشوند، و گاه آنقدر تفاوت دارند که نمیتوان دیدگاههای متقابل را باهم آشتی داد. لیکن اگر معتقدیم که نگاه کنونی منجر به حذف اصالت، خردهفرهنگها و نگرشها شده است، باید با همکاری یکدیگر، آن را تکمیل کرده و پیشبردش را از جهات مختلف ادامه بدهیم. تمرکز ما نه بر یک شهر یا استان و نه بر تعداد معدودی از معماران است؛ ما تلاش میکنیم تا نظرات متنوع و شهرهای دیگر را در این مجموعه همراه سازیم. هدف غایی (یا شاید آرزوی جمعیمان) آن است که با همگامی فکری، تفسیرهای گوناگون، تداعی و ترسیم یک نظام فکری، جهاننگرهی چندفرهنگی را در معماری رواج بدهیم. سازوکاری که برای اصلاح انتخاب کردهایم پاسخ آنی ندارد و ما هم توقع زیادی نداریم. همکاری فعالان عرصهی نظری ساختوساز، جریانسازی در سالهای آتی در معماری را در پی خواهد داشت که نتیجهی این حرکت شاید یک یا دو دههی دیگر عیان شود.