اختصاصی پایگاه خبری فضای نو : رسانه تخصصی طراحی داخلی
موفقیت شغلی یکی از مهم ترین اهداف سازمان ها ، دفاتر کوچک و همچنین افراد است. همواره مدیران و کارکنان از خود می پرسند که چگونه می توانند موفقیت شغلی خود را بهبود بخشند؟ و معمولا از یکسری دستورالعمل های سیستمی و رایج استفاده می کنند در حالیکه این موضوع بسیار تخصصی و در حیطه رفتار شناسی و روانشناسی قرار می گیرد. نیمه اول قرن نوزدهم روانشناسان به اهمیت هوش های دیگری به جز هوش شناختی یا همان IQ پی بردند. هووارد گاردنر نظریه هوش های چندگانه و دنیل گلمن نظریه هوش هیجانی را مطرح کردند و اهمیت هوش هیجانی EQ را در موفقیت های شغلی بررسی کردند. به طور کلی هوش های اجتماعی در صدد افزایش مهارت های اجتماعی و نحوه برخورد با مشکلات و شرایط استرس زا است و تقویت هوش اجتماعی سبب افزایش قدرت تصمیم گیری می شود. تحقیقات نشان می دهد کسانیکه هوش هیجانی بالاتری نسبت به هوش شناختی داشته اند در حرف و شغل خود موفق تر بودند. این افراد دارای قابلیت بالای مدیریتی و رهبری هستند. در رسیدن افراد به راس مثلت موفقیت های شغلی ، افراد با EQ بالاتر شانس بیشتری دارند. از خصوصیات عمومی این اشخاص می توان به خودتنظیمی، خودآگاهی و مهارت های اجتماعی اشاره کرد. این افراد رهبران موثر و تاثیرگذاری هستند و احساس ناامنی شغلی ندارند و در موقعیت های استرس زا استراتژی های کاربردی و تصمیمات بهتر اتخاذ می کنند. نتیجه این نوع رفتار سبب افزایش روحیه خلاق و کار گروهی می شود و سیستم با عزت نفس و اطمینان از روند کاری به جلو می روند و موانع ذهنی را برطرف می کنند تا راه رسیدن به راس مثلث شغلی را هموار تر سازند. به طور کلی می توان گفت؛هوش هیجانی EQ از سه جزء اصلی تشکیل شده است: شناسایی دقیق احساسات خود و دیگران. مدیریت احساسات، که شامل کنترل احساسات و توانایی تأثیرگذاری بر احساسات دیگران، استفاده ازهیجانات و به کارگیری آنها در کارهایی مانند تفکر و حل مسئله. اشخاصی که این توانایی ها را دارند عموماً هوش هیجانی بالاتری دارند و کسانی که هوش هیجانی بالاتری دارند در کار موفقتر هستند.
علاقمندان به این موضوع می توانند در رویداد 6 مرداد 1401 شرکت کنند که با رویکرد مشابه مباحث مورد بررسی قرار می گیرند.