دکتر علی کیافر استاد دانشگاه کالیفرنیای آمریکا و نگارنده کتاب “آتشگهی در خواب آتشها: روزنی بر شهر و معماری در این دیار” اخیرا مطلبی پیرامون علی سردار افخمی به چاپ رسانیده اند که با پاسخ عبدالرضا ذکائی و عیسی ذکائی همراه بود. کیافر در یادداشت ذیل موضوع خود را بیشتر توضیح داده و به پاره های از پاسخ ذکائی نیز پرداخته است.


آقای مهندس عبدالرضا زکایی قلم رنجه فرموده اند و انتقادی – از دید من، بسیار تند – از نقد من درباره تمجیدهای های اغراق آمیز از زنده یاد علی سردار افخمی پس از درگذشت ایشان، و بررسی جنبه های گوناگون بنای شاخص و نمادین تئاتر شهر، مرقوم داشته اند. ازآن رو که آنچه ایشان نوشته اند نکات بسیار قابل تاملی را در بر می گیرد شایسته می دانم برای روشن شدن ذهن خوانندگان و دانسته های علاقمندان و جای گذاردن در حافظه جمعی، اندکی پرتو روشنایی بر انتقاد ایشان بیفکنم. در این تقابل اندیشه تنها به پاره ای از نکات در نوشته ایشان می پردازم اگر چه به بسیاری بیشتر میتوان پاسخ داد.

نخست تاکید کنم که من افتخار آشنایی با مهندس زکایی را از نزدیک دارم. این آشنایی به چهل شش سال پیش بر میگردد که هر دوی ما در دفتر مهندسین مشاور سردار افخمی کار می کردیم. آن زمان چند صباحی بود که دوره آموزش ایشان در دانشکده معماری دانشگاه ملی پایان یافته بود و من دانشجوی سالهای آخرهمان دانشکده بودم. پس از یک بی خبری چهار دهه ای،  در دو سال گذشته به سبب آشنایی و سپس دوستی من با فرزند برومندشان مهندس عیسی ذکایی دوباره ارتباط من و زکایی پدر برقرار شد. در این مدت بدون تعارف مورد لطف ایشان بوده ام و کمک هایی ارزشمند در پیشبرد پژوهش بیش از یک دهه ام در زمینه دگرگونی های شهر و شهرسازی و معماری ایران در دوران مدرنیت از ایشان دریافت کرده ام. با این وجود، اما، باور دارم که برای روشن شدن حقیقت می توان در برابر دوست و بزرگتر خود هم ابراز نظر کرد.

آنچه در زیر می آید نگرش من به فرازهایی از نوشته مهندس زکایی گرامی است. کلماتی که در گیومه آمده اند دقیقا از ایشان است، و سپس پاسخ من.

می فرمایند: “بیش از چهل و پنج سال است که این بناى زیبا و شایسته تقدیر و یکتا شبانه روز مورد تماشا و تقدیر خاص و عام است.” این دقیقا همان برخورد اغراق آمیز است که من با آن مشکل دارم. “شبانه روز؟” “تقدیر خاص و عام؟” از حضورشان و از حضور آگاهان به مقولات هنری و اجتماعی پوزش می خواهم ولی این نگرش و چنین آماری از کجا آمده اند؟ آیا از این “خاص و عام” سرشماری شده است؟ آیا بدفعات در نشریات و رسانه های جمعی این نکته مطرح و تکرار شده اند؟ من شک دارم.

“مردم با این معمارى نمادین خو گرفته اند و با ان انسى مردمى پیدا شده است.” مایلم بدانم این “انس مردمی” چگونه تعریف می شود؟  آیا “تمام مردم” با این بنا خو گرفته اند؟  در کمال خضوع و خشوع عرض میکنم که چنین گفتاری باید پایه در واقعیات قابل راست آزمایی داشته باشد.

“نمیتوان به اسانى و با عجله عقل و شعور پاپ را مورد حجمه قرار داد و رویاى مردم را خدشه دار کرد.” نمیدانم این ” به آسانی و با عجله” بر چه معیاری مشخص شده است. این “پاپ” چیست و کیست؟ همچنین بر من شناخته نیست که این واژه “رویای مردم” را چگونه دراین نوشته میتوان اعتبار داد؟ آیا یک ساختمان – هرچند زیبا و ارزشمند – “رویای” مردمان است؟

“انتقاد شاگرد از استادش خوب است و نشانه درس پس دادن است.” نمیدانم منظور ایشان از این بیان کیست؟ شاید خودشان را می فرمایند. زیرا که من نه شاگرد زنده یاد سردار افخمی بودم و نه درس پس دادنی به او در ذهن داشته ام. من یکسال و نیم در دفتر ایشان کار کردم وبازده هایی داشتم، همانطور که آموزه هایی از فضای جمعی آن دفتر. این تجربه را با هیچ متر و معیاری نمیتوان و نباید رابطه شاگرد و استادی دانست یا حتی فرض کرد.

“چطور میشود که پس از فوت معمار سراى انتقاد باز میشود. معمول است که جامعه بعد از فوت اساتید خود مرثیه میخوانند.” نخست این که من از مهندس سردار افخمی “انتقاد” نکردم. حقایقی را در مورد ایشان و رابطه ای که بر اساس آن این پروژه به ایشان محول شد را بیان کردم. و دیگر اینکه، مرثیه خواندن پس از فوت، رسمی است که ریشه در مذهب دارد و بیشتر درباره امامان و قدیسان به کار میرود. چرا به جای جشن گرفتن زندگی آنانی که در زندگانی ما و زندگانی اجتماع ارزشمند بوده اند و ارزشهای آنان در هر بستری که بوده است – هنر، ادبیات، تفکر و …– را قدر دانستن، برای آنان “مرثیه” بخوانیم؟ نباید چون که بوده اند و به غنای زندگی افزوده اند آنان را سپاس نهیم؟ تا چه زمانی باید به انگیزه ها و ابزار کهن آویزان باشیم؟

از همه اینها که بگذریم، من درهیچ بخشی از نوشته دوست و هم حرفه بزرگوارم، مهندس ذکایی، ایرادی بر واقعیت هایی که در بررسی و نقد خودم عرضه کردم ندیدم. سزاست که اگر در جایی به خطا رفته ام – که احتمال آن را من در جایگاه یک پژوهشگر حقیقت جو رد نمی کنم – ایشان یا هر انسان آگاه و بی غرضی آن خطا را گوشزد کند. حتم بدانند که یادآوری آن خطا را بر دیده منّت می نهم و با احترام و تشکر می پذیرم.

در انتها، یک بار دیگر تاکید میکنم که هدف من – و اندیشه راستین من – از نوشتن متن قبلی درباره زنده یاد علی سردار افخمی، و بنای شاخص تئاتر شهر، تخطئه او و کنار گذاردن تمامی آنچه او در صحنه معماری ایران انجام داد و آنچه این بنا عرضه کرده است و بار فرهنگی و نمادین آن نبود و نیست. من از یکسو در مقابل اغراق های بیش از حد درباره او و این بنا زبان گشودم ونیز هشدار دادم که در یک نگرش صادقانه و آگاهانه باید همه زوایا و جنبه ها را دید – هم خوب و هم بد و هم آنچه در میانه آنهاست. از سوی دیگر جنبه هایی از تئاتر شهر را از زاویه دید یک پژوهشگر معماری دوران یک صد سال گذشته این سرزمین در پیش روی علاقمندان اینگونه گفتمان ها قرار دادم.

امیداورم آنچه نوشتم همانطور و با همان هدفی که داشت دریافت و شناخته شود، نه کمتر و نه بیشتر.


با احترام

علی کیافر


برای درک بهتر این مطلب به اصل یادداشت کیافر در اینجا همراه با پاسخ ذکائی و یادداشت تکمیلی ایرج یمین اسفندیاری در اینجا مراجعه کنید.